سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوانمردى آبروها را پاسبان است و بردبارى بى خرد را بند دهان و گذشت پیروزى را زکات است و فراموش کردن آن که خیانت کرده براى تو مکافات ، و رأى زدن دیده راه یافتن است ، و آن که تنها با رأى خود ساخت خود را به مخاطره انداخت ، و شکیبایى دور کننده سختیهاى روزگار است و ناشکیبایى زمان را بر فرسودن آدمى یار ، و گرامیترین بى‏نیازى وانهادن آرزوهاست و بسا خرد که اسیر فرمان هواست ، و تجربت اندوختن ، از توفیق بود و دوستى ورزیدن پیوند با مردم را فراهم آرد ، و هرگز امین مشمار آن را که به ستوه بود و تاب نیارد . [نهج البلاغه]

اندر بابِ روستا و اینا... - اندر باب دانشگاه و اینا
نویسنده :  

    

برای بارسوم روستامونو عوض کردیم ... از اونجایی که توی دو تا روستای قبلی مشکلی برامون پیش نَیومد و بازم از اونجایی که ما خودمون کلی شجاع وبه خودمتکی هستیم!!! تنهایی رفتیم (دوتایی)وحتّی بی خیالِ بردن کاتِر شدیم!
   
اولش نگاه ها وپرسش های اهالیِ روستا رو گذاشتیم روحسابِ کنجکاویِ روستاییانه. امّا بعد دیدیم نه! خیلی فراترازکنجکاویه. یه چیزی تو مایه های هیزی و اینــــــــا...!!!
   
سرگرمِ کارمون بودیم و بی خیالِ اوضاع، که یه آقای موتورسوار از فاصله ی چند میکرونیِ ما رد شد! هلو گفت:«این چقدرشبیهِ "بیـــــــــــــجه"بود!!»
    به کوچه پس کوچه هایِ روستا که رسیدیم دیدیم دوهزاران چشم دارَن ما رو می پان و هزاران دهنِ متلک گو ما رو همراهی می کنن!!
هلو گفت:«
اینا که همشون شکلِ بیـجه َن!» منم گفتم:«حتّی زن های این جا هم بیجه ی بدونِ سبیلِ چادربه سَرَن!!»
     رفتیم تویِ جاده ی اصلی. اوضاع داشت ازریخت و رو می افتاد. یه عدّه از اراذل و اَلواتِ روستا دنبالمون راه اُفتاده بودن و...
     همون موقع دوتا پلیس اومدن و قبل از این که ما شخصاً جهت نِفله کردنِ اونا اقدام کنیم!! برامون یه تاکسی گرفتن وگفتن دُرست نیست یه دقیقه هم این جا بمونین! ما هم الفرار... 

 
    (عمراً ما دو تا ترسیده باشیم !!! ) 

 


- پنج شنبه 83/9/19 ساعت 10:43 عصر

فهرست
339529 :کل بازدیدها
81 :بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
لوگوی خودم
اندر بابِ روستا و اینا... - اندر باب دانشگاه و اینا
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان
لینک دوستان
آوای آشنا
اشتراک
 
آرشیو
پاییز 1383
طراح قالب