سفارش تبلیغ
صبا ویژن

[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]

اندر باب موبایل و دانشگاه و دوئل و اینا ! - اندر باب دانشگاه و اینا
نویسنده :  

 

     ((...دیروز گوشی م افتاد تو جوب! به زحمت از زیر میله های پل اُوردیمش بیرون، همون موقع خاموش شد و دیگه روشن نشد!!)) دوستم پای تلفن می گفت.
    من : اِ... چه بد! (ومن در ذهنم : مگه می شه موبایلِ آدم قل بخوره بره توی جوب؛ اونم از لای میله های یه پلِ فلزی !!!)

    یک هفته بعد ــــــ دانشگاه
 خارجی ــ روز (کله ی ظهر!) ــ محوطه ی دانشگاه ( مقابل تدارکات دانشگاه، پایین مسجد...چند قدم مانده به تنها جوب! دانشگاه و تنها پل فلزی دانشگاه!!!

     من (با خودم!) : ببینم کی بود زنگ می زد ... و ... لیز خوردنِ موبایل از توی دستام و جلوی چشمای مبهوت و ناباورِمن، قل خوردن اون به طرف تنها جوب !دانشگاه و عبور موفقیت آمیز موبایل از لای میله های پل و قرار گرفتن اون روی سطح گِل آلود جوب !!
      من دست پاچه! دنبال وسیله ای می گردم که اونو در بیارم و فوراً به طرف تدارکات می رم و از آقای پیری که اونجاس می خوام بهم یه وسیله کمکی جهت نجات گوشی بدبختم بده! آقاهه پیشنهاد می کنه از جاروی درازی که به دیوار تکیه کرده کمک بگیرم!
     به طرف تنها جوب! دانشگاه می دَوَم...
    گوشی با شدت و ویبره ی حداکثر داره زنگ می خوره ... صدای آهنگ موبایل از کف جوب ...ولرزه و تکان وحشتناک اون که انگار قراره جوب رو لایه روبی کنه!!
    همان لحظه عبور دو دختر با خنده و نگاه ترحم آمیز!!به من که با دُم دراز جارو تلاش برای هُل دادن گوشی به طرف انتهای پل می کنم..گوشی هم چنان زنگ می زنه... و... تلاش من ثمربخشه !

      ((مرده شورتو ببرن! گوشی م افتاد توی جوب به خاطر تو!))
دخترخاله ی اینجانب پشت خط در حال ترکیدن از خنده ازم می خواد با آرامش هرچی اتفاق افتاده با حفظ دیتیل تعریف کنم تا با دوستاش بخندند!!
     من : (( حالا چی کار داشتی؟ ))
      اون : (( بله برون بهتره یا دوِِئل؟ ))

 

 


- پنج شنبه 83/10/3 ساعت 10:58 عصر

فهرست
368087 :کل بازدیدها
8071 :بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
لوگوی خودم
اندر باب موبایل و دانشگاه و دوئل و اینا ! - اندر باب دانشگاه و اینا
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان
لینک دوستان
آوای آشنا
اشتراک
 
آرشیو
پاییز 1383
طراح قالب