سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچ مال از خرد سودمندتر نیست ، و هیچ تنهایى ترسناکتر از خود پسندیدن ، و هیچ خرد چون تدبیر اندیشیدن ، و هیچ بزرگوارى چون پرهیزگارى ، و هیچ همنشین چون خوى نیکو ، و هیچ میراث چون فرهیخته شدن ، و هیچ راهبر چون با عنایت خدا همراه بودن ، و هیچ سوداگرى چون کردار نیک ورزیدن ، و هیچ سود چون ثواب اندوختن ، و هیچ پارسایى چون باز ایستادن هنگام ندانستن احکام ، و هیچ زهد چون نخواستن حرام ، و هیچ دانش چون به تفکر پرداختن ، و هیچ عبادت چون واجبها را ادا ساختن ، و هیچ ایمان چون آزرم و شکیبایى و هیچ حسب چون فروتنى ، و هیچ شرف چون دانایى ، و هیچ عزت چون بردبار بودن ، و هیچ پشتیبان استوارتر از رأى زدن . [نهج البلاغه]

اندر باب موبایل و دانشگاه و دوئل و اینا ! - اندر باب دانشگاه و اینا
نویسنده :  

 

     ((...دیروز گوشی م افتاد تو جوب! به زحمت از زیر میله های پل اُوردیمش بیرون، همون موقع خاموش شد و دیگه روشن نشد!!)) دوستم پای تلفن می گفت.
    من : اِ... چه بد! (ومن در ذهنم : مگه می شه موبایلِ آدم قل بخوره بره توی جوب؛ اونم از لای میله های یه پلِ فلزی !!!)

    یک هفته بعد ــــــ دانشگاه
 خارجی ــ روز (کله ی ظهر!) ــ محوطه ی دانشگاه ( مقابل تدارکات دانشگاه، پایین مسجد...چند قدم مانده به تنها جوب! دانشگاه و تنها پل فلزی دانشگاه!!!

     من (با خودم!) : ببینم کی بود زنگ می زد ... و ... لیز خوردنِ موبایل از توی دستام و جلوی چشمای مبهوت و ناباورِمن، قل خوردن اون به طرف تنها جوب !دانشگاه و عبور موفقیت آمیز موبایل از لای میله های پل و قرار گرفتن اون روی سطح گِل آلود جوب !!
      من دست پاچه! دنبال وسیله ای می گردم که اونو در بیارم و فوراً به طرف تدارکات می رم و از آقای پیری که اونجاس می خوام بهم یه وسیله کمکی جهت نجات گوشی بدبختم بده! آقاهه پیشنهاد می کنه از جاروی درازی که به دیوار تکیه کرده کمک بگیرم!
     به طرف تنها جوب! دانشگاه می دَوَم...
    گوشی با شدت و ویبره ی حداکثر داره زنگ می خوره ... صدای آهنگ موبایل از کف جوب ...ولرزه و تکان وحشتناک اون که انگار قراره جوب رو لایه روبی کنه!!
    همان لحظه عبور دو دختر با خنده و نگاه ترحم آمیز!!به من که با دُم دراز جارو تلاش برای هُل دادن گوشی به طرف انتهای پل می کنم..گوشی هم چنان زنگ می زنه... و... تلاش من ثمربخشه !

      ((مرده شورتو ببرن! گوشی م افتاد توی جوب به خاطر تو!))
دخترخاله ی اینجانب پشت خط در حال ترکیدن از خنده ازم می خواد با آرامش هرچی اتفاق افتاده با حفظ دیتیل تعریف کنم تا با دوستاش بخندند!!
     من : (( حالا چی کار داشتی؟ ))
      اون : (( بله برون بهتره یا دوِِئل؟ ))

 

 


- پنج شنبه 83/10/3 ساعت 10:58 عصر

فهرست
371920 :کل بازدیدها
2610 :بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
لوگوی خودم
اندر باب موبایل و دانشگاه و دوئل و اینا ! - اندر باب دانشگاه و اینا
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان
لینک دوستان
آوای آشنا
اشتراک
 
آرشیو
پاییز 1383
طراح قالب