سفارش تبلیغ
صبا ویژن

[ و چون از صفین باز مى‏گشت ، به گورستان برون کوفه نگریست و فرمود : ] اى آرمیدگان خانه‏هاى هراسناک ، و محلتهاى تهى و گورهاى تاریک ، و اى غنودگان در خاک اى بى کسان ، اى تنها خفتگان اى وحشت زدگان شما پیش از ما رفتید و ما بى شماییم و به شما رسندگان . امّا خانه‏ها ، در آنها آرمیدند ، امّا زنان ، به زنى‏شان گزیدند . امّا مالها ، بخش گردیدند . خبر ما جز این نیست ، خبرى که نزد شماست چیست ؟ [ سپس به یاران خود نگریست و فرمود : ] اگر آنان را رخصت مى‏دادند که سخن گویند شما را خبر مى‏دادند که بهترین توشه‏ها پرهیزگارى است . [نهج البلاغه]

برای آیناز عزیزم - اندر باب دانشگاه و اینا
نویسنده :  

 

کنار پنجره بودم و به بازگشت کلاغای سیاه به لونشون نگاه می کردم.     معلق و رها در فضا... در غروبی بارانی...

نمیدونم چرا و چطور به یادش افتادم. به یاد ماههای گذشته... به یاد اشکها، لبخندها و چشمهای شفافش... به یاد معصومیت نگاهش...

به یاد او...

تلفن که زنگ زد، او بود. این بار با لبخندی بر صدایش! با لحنی که خاص خودش بود. خوشحال بود. خوشحال از موفقیت... موفقیت یک ایرانی، یک دوست.حسودیم شد به دل پاکش و معصومیت روح بزرگش.

هیچکس نداند، من که میدانم که به تقدس گل رز ایمان دارد. من که میدانم شفافیت و برق نگاهش از پاکی اشکهای روان اوست...

من که میدانم که او عاشق دوست داشتن است....

من که میدانم...

 

هلو

 


- پنج شنبه 83/9/19 ساعت 6:3 عصر

فهرست
407760 :کل بازدیدها
1945 :بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
لوگوی خودم
برای آیناز عزیزم - اندر باب دانشگاه و اینا
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان
لینک دوستان
آوای آشنا
اشتراک
 
آرشیو
پاییز 1383
طراح قالب