[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند ، براى وى پیاده شدند و پیشاپیش دویدند . فرمود : ] این چه کار بود که کردید ؟ [ گفتند : عادتى است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ مى‏شماریم . فرمود : ] به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند ، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج مى‏افکنید و در آخرتتان بدبخت مى‏گردید . و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]

ما و دانشگاه و اینا...! - اندر باب دانشگاه و اینا
نویسنده :  

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز قشنگ پاییزی سر کلاس دانشگاه نشسته بودیم. مثلا کرکسیون (اصطلاح معمارا به معنی تبادل نظر با استاد) دسته جمعی بود. همه مشغول بودن.... که

 ــ « من چقدر دستشویی دارم! » یکی از بچه ها گفت.

ما جلوی استاد به روی خودمون نیاوردیم که دیدیم، نخیـــــــــــر! دوباره با عجز و ناتوانی، بلندتر گفت: « وای! من چقدر دستشویی دارم!!» ...... تا اینکه بالاخره یکی از بچه ها تکونش داد و گفت:« ضایــــــــــــــــع! تابلـــــــــــــــو! همه فهمیدن! »

با تعجب جواب داد: « وا، مگه چیه! خوب تو پلان ساختمونم خیلی دستشویی گذاشتم!!! »

و اینچنین بود که ما این اتفاق رو به فال نیک گرفته و تصمیم بر آن شد که ما دو تا سوتیها و شوتیها و وقایع دانشگاه رو در قالب یه وبلاگ بنویسیم!

و این یک آغاز بود....


 


- دوشنبه 83/9/16 ساعت 1:23 عصر

فهرست
340513 :کل بازدیدها
370 :بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
لوگوی خودم
ما و دانشگاه و اینا...! - اندر باب دانشگاه و اینا
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان
لینک دوستان
آوای آشنا
اشتراک
 
آرشیو
پاییز 1383
طراح قالب