[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پردههاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مىپیچید و چون اندوهگینى مىگریست ، و مىگفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمدهاى ؟ یا شیفتهام شدهاى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفتهام و بازگشتى در آن نیست . زندگانىات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]
ما دو تاییم.....!
دو تا دوستیم، دو تا دانشجوییم، دو تا (تقریبا) ترم بالاییم، دو تا دانشگاه آزادی ایم، دو تا جوجه آرشیتکتیم، دو تا همسایه ایم!
دو تا میوه ایم: یه هلو - یه لیمو !! ؛)
ورود به بخش مدیریت
ــاهـو
با سرعتی بینظیر و باورنکردنی متن یادداشتها و پیامها را بکاوید!